امروز 14 دی 92

دیشب به فکر افتادم که بعد از مدت ها بنویسم برات عزیزم

چند روز سرما خورده بودی و سینه ت درد می کرد که الحمدلله با کمک خدا و مواظبتای مامان خوب شدی 
مامان چند روزی تعطیل بود و دست زدنو این چند روز یاد گرفتی فقط کافیه بگیم دست دسی و تو شروع می کنی به دست زدن
سر سری رو که ماه پیش یاد گرفتی
بازی با کیبورد خیلی دوس داری و وقتی پای کامپیوتر بغلت می کنم به طرفش حمله می کنی که بازی کنی
آها آقا موشی که از انگشتای ما درست می شه وقتی می خواد بیاد لپتو ببوسه می خندی و با دستات می گیریش
قبل از اونم بازی صدا درآوردن و خندیدن رو یاد گرفتی
از دو تا ویدئو خیلی خوشت میاد یکیش عمو پورنگه و اون یکی یه ویدئو که مربوط به جام جهانیه آفریقاس شکیرا می خونه هر بار که قطع می شه گریه می کنی و دوباره می خوای ببینیش
ما الان منتظریم که زودتر دندونات دربیان و قرار برای دندونات یه جشن بگیریم. ایشالله
خیلی دوست دارم بابایی :)