دلتنگی های بابا

سلام بابایی
حالت خوبه؟ . . . . . .. .. . . من که خیلی دلم برات تنگ شده.
این روزا که دوریم از هم دارم فک می کنم که یه جای بزرگ دیگه تو قلبم باز شده و حس می کنم که چه قد زیاد دوست دارم
البته این که پیش بابایی نیستی به تو خیلی ممکنه بد نگذره و یا اصلن به صلاح ت باشه خب اونجا پیش مامان و مام مهین بیشتر رسیدگی بهت می شه / حالا دلم برای مامانی و تو خیلی خیلی تنگ شده و به عکسات نگا می کنم و روزای خوبی که با هم در پیش داریم / هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ولش کن اصن / خیلی خیلی زود می ام پیش ت که دوباره بخندی
جمعه بالاخره جشن تولدت برگزار می شه و ما خیلی خوشحالیم دوستا و فامیلا همه می ان به خاطر حضور تو و این یعنی تو بهترینی  
دوست دارم خیلی زیاد / قولمون یادت نره ها !

بوس بزرگ و اینم کارت دعوتت

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوفر دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 16:58

سلام
ترنج جون چقد دوست داشتم منم جشن تولدت باشم ولی امتحانام نذاشت تقصیر اوناس و چه عکسا و کارت تولد خوشگلی دست بابات درد نکنه......
ایشالله همیشه کنار مامانی و بابایی شاد باشی و بخندی

نسنرن شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:02

سلام
ترنج جون چقد دوست داشتم منم جشن تولدت باشم ولی امتحانا ت خوا هرم نذاشت تقصیر اوناس و چه عکسا و کارت تولد خوشگلی دست بابات درد نکنه......
ایشالله همیشه کنار مامانی و بابایی شاد باشی و بخندی

مرسی نسترن جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد